من یک دانش جوی رشته مهندسی مخابرات بودم.یه شبی توی خوابگاه دانشجویی نشسته بودیم و عمیقا مشغول حل مساله ای بودیم ویه جورایی ۴ نفری داشتیم بحث و جدل علمی میکردیم که یهو در اتاق باز شد و یکی از بچه ها که رفته بود خونه با یه صورت پف کرده و یه چشم بسته اومد تو اتاق.همه سرها از تو کتابا اومد بیرون وهمه اول با دقت نگاه کردیم و زدیم زیر خنده.کلا بحث بهم ریخت و نشستیم به حرف زدن و اون دوستمون تعریف کرد چرا صورتش این مدلی شده.
فهمیدیم داییش ۲ تا کندوی زنبور عسل رو توی حیاط خونشون آورده و ایشون رفته ببینه توی کندو چه خبره که زنبورها هم از خجالتش در اومدن.
شاید در حد ۱۰ دقیقه از زنبور عسل چیزایی گفت که از داییش شنیده بود.برام خیلی جالب بودن .هر چند که بعدها فهمیدم دوستمون خیلی مطالب رو اشتباه منتقل کرده بود ولی جرقه ای بود برای اینکه آخر هفته هامو که میرفتم روستا پیش پدر بزرگ و مادر بزرگم یک تفریح شیرین داشته باشم.تو اولین فرصت رفتم و یک زنبوردار پیدا کردم و ۲ تا کندو خریدم.کل آموزشی که دیده بودم همون چند دقیقه ای بود که داشتم ۲ تا کندو رو میذاشتم توی ماشین و این علاقه شروع شد
روزها می اومد و میرفت و من به علاقه اون ۲ کندو سریع میرفتم روستا پشت بوم خونه پدر بزرگ.پدر بزرگ مینشست تو ایوان و سیگار میکشید و زنبورها بخاطر بوی سیگار میرفتن و نیشش میزدن و اونم من رو دعوا میکرد که تو میای اینا ما رو نیش میزنن.
ولی کم کم با همه فراز و نشیب ها و سختیایی که کشیدم شدم زنبور دار و یه روزی یک جایی یک تصمیم یهویی گرفتم و با دنیای مهندسی کنترل خداحافظی کردم و وارد این محیط بی نظیر و شلوغ زنبورا شدم
امروز کجاییم؟
اما بعد گذشت چیزی حدود ۱۳ سال دوستانی تو همین حوزه زنبورداری پیدا کردیم و حتی به برخی از دوستان هم پیشنهاد دادیم وارد این حوزه کاری بشن و الان یک مجموعه خوبی از دوستان جوان کنار هم هستیم که هر کسی با توجه به یک برنامه شخصی قطعه ای از این پازل رو پر میکنه و در کنار همدیگه به دنبال تولید و برداشت عسلی هستیم که با افتخار به مشتریمون بگیم یک محصول سالم رو از چند استان کشور بهش هدیه میدیم.
تولید سالم برای ما یک هدف و یک افتخاره.در کنار این تولید سعی میکنیم که بتونیم گامهایی هر چند کوچک در زمینه تحقیق در این حوزه کاری برداریم و از هر گونه کمکی که بتونیم در این صنعت انجام بدیم استقبال میکنیم.